خلاصه: داستان دختری که از بچگی یاد میگیره مرد خونه باشه چون مردی دور و برش نمیبینه که بهش تکیه کنه و در آخر نامردی دنیاش رو سیاه میکنه حالا باید دید بین این همه سیاهی عشق در خونه این دختر میاد یا نه مقدمه : -خورشید مرده بود؛ و هیچکس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است. #فروغ_فرخزاد